کد مطلب:246059 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

احمد بن علی سرخسی می گوید
مدتها بود كه بر حلق احكم بن بشار مروزی، خطی می دیدم به سان طوق و همانند جای بریدن خنجر یا شمشیر و هر چه می پرسیدم كه این چیست، پاسخ نمی گفت.

روزی از رفیق نزدیكش، ابی زینبه، سر آن را سؤال كردم. گفت: «ما هفت نفر بودیم و در بغداد خانه ای را در اجاره داشتیم.

یك روز عصر، این احكم بن بشار ناپدید شد و تا شب هم نیامد.

ما همه نگران شدیم تا نامه ای از اماممان جواد به دستمان رسید. مضمون نامه این بود كه رفیق شما آن مرد خراسانی - یعنی احكم - را سر بریده و در نمدی پیچیده اند و در فلان مزبله، افكنده اند، او را بردارید و به خانه برید و این چنین و آن چنان مداوا كنید.

ما رفتیم و احكم را در همان محل، مذبوح و بی جان یافتیم و با اشارات و كرامات تقوی معالجه اش كردیم تا دوباره زنده شد و اكنون همچنان كه می بینی بر زمین راه می رود.»

پرسیدم: «علت این جرح و قتل چه بود؟»

گفت: «ظاهرا احكم در بغداد با زنی عقد موقت برقرار ساخته بود و اهل تسنن كه بر اساس بدعت عمر، مخالف این پیوندند كمر به قتل او بسته بودند.» [1] .



[ صفحه 101]




[1] منتهي الامال - جلد دوم - صفحه ي 447 و 448.